شعر حافظ ,مولانا ,سعدی ,شعر کودکانه

۳ مطلب با موضوع «ر» ثبت شده است

شعر تک سلولیِ ساعت از رزا جمالی

شعر تک سلولیِ ساعت از رزا جمالی :


 

چیزی به اشتباه می میرد

و آفتاب که نم برداشته است ، خیس و مات است

اگر به  این خطوط ادامه دهم؛

آن شیء منجمد که اسیرِ دست توست  به اشتباه می لغزد

و گرنه چندی ست که روز به پایان رسیده است.

 

پوک به خانه که می رسم

چندی به مکعب ها خیره ام

جریان ِ ساکنِ آب بود

و آفتاب که نم بر نمی داشت

بر سپیدی این همه کاغذ

بر رخت های پیرم که گریه کرده بودم !

 

عناصری جزء به جزء که به من وابسته اند

و از خونِ من رنگ می گیرند.

این سرزمین که بی وقفه بر من می بارد!

و ماه که هنوز پهناور است .

 


اینجا بر دیرک باریکی یخ بسته ام

و برای ِ توست که زمان را به رودخانه ریخته ام



زمان هوسِ تندی بود که از دستم رفت !


این لحظه ها که به آسانی پاک می شوند...

 


به کبودی این دیوار می مانیم

من و این رختِ تاریک

که به جوی آب ریخته ایم.

  

گوساله ایست که از مرگ شیر می نوشد...

 

این چیست

که بر زمینه ای خنثی ته رنگ می گیرد؟

می شد رنگِ دیگری داشته باشد

روزهاست که به نخی بندم...

 

ماهی چروک که از سقف می افتد...

 

بوران است

در دور دست سنگی سست می شود

تصویری از انجماد که روی شیشه مانده است

پلی که اینجا شکسته است

و سکوت که روی نوارِ فلزی جاری ست

همه چیز قرار است که به نقطه ای کور بینجامد.

 

 

 

 

 

از مجموعه ی منتشر نشده ی " این ساعتِ شنی که به خواب رفته است..."

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۴:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

شعر آستیگمات از رزا جمالی

شعر آستیگمات از رزا جمالی :


تنها چشم راستِ شما آستیگمات است

این جا خطوطی ست که کمرنگ شده است

تنها چشمِ راستِ شما آستیگمات است

و پلک هایِ من یک پرانتزِ باز است؛

امشب اما انحنایِ آن لب ها پرانتز را بسته است.

 

منتظرم که رویِ خطی صاف به من برسید

دایره ای ست که مرا به خود می کشد ؛

جایِ خالی را شما پر کرده اید

 

دو شیشه ی گرد که رویِ آن چشم هاست ،

دنیا؛

همین یک دایره ای ست که من می بینم

که در دو عدسیِ گرد خلاصه شده است!

 

دل ام برایِ شما تنگ می شود ، وقتی این پرانتز باز است ؛

 

امشب اما انحنایِ آن لب ها پرانتز را بسته است

اما من درست در مرکزِ دیدِ شما قرار گرفته ام

در مرکزِ دیدِ شما قرار گرفته ام؛

تما شایِ عکس ها باشد برایِ بعد.

 

سایه انداخته است

و من که در دورترین نقطه ی دیدِ شما پرسه می زنم!

 

تنها چشمِ راستِ شما آستیگمات است

شاید انگشتِ اشاره ای است تا انحنایِ این سقف

خطی ست که با دهلیزِ چپِ من پیوند گرفته است

خطی ست به شکلِ سر درد،

رابطه ای معکوس دارد این شعر با مردمکِ شما؛

 

پرانتزی باز است

و من مسکنِ شما.

 

به شکلِ پروفن.

 

خطی مستقیم می کشم:

در فاصله ی دو پلک زدن عشقی که به شکلِ  حباب بود روی چشم هایم سُر خورد، حالا زیرِ چشم هایش سایه انداخته ام و به قطب نما می گویم:

آن قدر مسلم است این عشق که قانونِ جاذبه تائیدش می کند،

فلزی سرد است

آن که به تمنایِ لب هایت نشسته است

مردی که برایِ این پرانتز، هلالِ آخرِ زندگی ست

وعشقی که مثلِ حباب رویِ انگشت هایم می لغزد...

 

زاویه ی تابشِ این نور به اندازه ی دو آلفا چرخیده است.

 

 

 

 

 

برگرفته از مجموعه ی " برای ادامه ی این ماجرایِ پلیسی قهوه ای دم کرده ام....."

۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

شعر اتاقِ تاریک از رزا جمالی

شعر اتاقِ تاریک از رزا جمالی :


  تک نوری ست که بر مخفی ترین سمت می تابد

   در عصب ها گسیل می شود

   کافی ست

   به اندازه ای ست که بر عنصرِ تازه ای دلالت می کند.

 

                یاخته های کور را به کناری گذاشته ام

             تا در اجسامِ کِدِر نفوذ کنند

             ورقه هایی که بار گرفته اند در تاریکی ادامه می یابند.

 

 

با کَسری از من متناسب است

چنانچه جِرمی سنگین که از شاخه هایِ درخت آویزان است

به رنگِ سردِ جسمِ تُست

تقلای من.

 

چیزی ست که در بطنِ خود منجمد است

یک قطعه یِ تاریک است

شعاعِ نازکی ست

که در انسدادِ در محبوس است.

 

             بلوری که به دست آمده

           در سیالات نقش می گیرد

           انتهایِ این مسیرکجاست؟

 

طرحی از عصب ها بر کاغذهایِ سیاه افتاده است .

 

رسوب می کنم

شماری از اجسام ضخیم اند

ظرف ها را بُرده ام

قدری آب تهِ لیوان هست.

 

 

 

 

 

از مجموعه ی منتشر نشده ی "این ساعتِ شنی که به خواب رفته است..."    

۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات