شعر حافظ ,مولانا ,سعدی ,شعر کودکانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیدهای ناممکن» ثبت شده است

شعر یک روز از احمد رضا احمدی

شعر یک روز از احمد رضا احمدی :


یک روز سرانجام با تو

وداعی آبی می‌کنم

می‌دانم

روزی از من خواهی پرسید

مگر وداع هم رنگ دارد

آن هم به رنگ آبی

من در جواب تو

فقط چشمانم را می‌بندم

سالی که بر من و تو گذشت

فقط  365 روز نبود

جمعه‌ها را باید دو روز حساب کرد

باید تقویم‌ها را در آفتاب نهاد

تا رنگ ببازد

آسمان آویخته به من و تو است

باد می‌آمد

تو بطری‌ها را

از آب پر کرده بودی

ما تا غروب خیال می‌کردیم

درون بطری‌ها شراب است

سفره را پهن کردی

من دلواپس باران بودم که نبارد

باران نبارید

تو زود به خواب رفتی

هنگام خواب تو

باران بارید

صفحات پاییز را از تقویم کندم

به جوی آب انداختم

در ازدحام برگ‌های پاییز

گُم  شد

تو از خواب بیدار شدی

صبحانه آماده بود

۲۰ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

شعر امیدهای ناممکن از احمد رضا احمدی

شعر امیدهای ناممکن از احمد رضا احمدی :


ما امیدی نداریم

که باد شکوفه‌های سیب را

برای ما به ارمغان بیاورد

دانسته‌ایم

بدون شکوفه‌های سیب

بدون حرمان‌های زودرس

می‌توان

زندگی کرد

هرچه برای ما محبوب شد

در یخبندان شب

شکست

من بر باد نرفتم

اما خیابان‌های پاریس

باران‌های پاریس

آن تلویزیون سیاه و سفید

در مدخل مسافرخانه

که فیلم رؤیای شیرین

رنه کلر را نشان

می‌داد

مرا به آتش می‌کشد

چاره چیست

آیا باید فراموش

کرد

یا باید در شفافیت آب‌های ناممکن

به دنبال عکسش بود

که هنوز خنجری را که در سینه‌ی من

به یادگار گذاشته است

در سینه‌ی من مانده است

گاهی از جراحت خنجرش

از خواب می‌پرم

خیال می‌کنم

می‌خواهند مرا

به زور سوار آمبولانس

کنند

راستی نجات در چیست

در فراموشی

در خیرگی به شمع‌هایی که به پایان

می‌رسند

به یاد آوردن کافه‌های

جوانی در تهران، لندن، ژنو

نیویورک، بیروت

که با حضور زنان

تا بی‌نهایت وسعت

پیدا می‌کردند

و آینه‌هایی که جوانی مرا

نشان می‌دادند

پس

فراموشی است

فراموشی خواهد بود

ساده و حرمان‌زده

در باران مانده‌ام

فراموشی را به تنهایی

با خودم تکرار می‌کنم 

۱۵ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات