شعر حافظ ,مولانا ,سعدی ,شعر کودکانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر زیبا» ثبت شده است

شعر زیباترین حرف از احمد شاملو

شعر زیباترین حرف از احمد شاملو :

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند

ترانه یی بی هوده می خوانید . ــ

چرا که ترانه ی ما

ترانه ی بی هوده گی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست .

 

حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

به خاطر ِ فردای ما اگر

بر ماش منتی ست ؛

چرا که عشق

خود فرداست

خود همیشه است .

۲۲ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

شعر قصه ی پریا از احمد شاملو

شعر قصه ی پریا از احمد شاملو


یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.

زار و زار گریه می کردن پریا

مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.

گیس شون قد کمون رنگ شبق

از کمون بلن ترک

از شبق مشکی ترک.

روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر

پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.

 

از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد

از عقب از توی برج ناله ی شبگیر می اومد...

 

" - پریا! گشنه تونه؟

پریا! تشنه تونه؟

پریا! خسته شدین؟

مرغ پر بسته شدین؟

چیه این های های تون

گریه تون وای وای تون؟ "

 

ادامه مطلب...
۱۹ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

شعر عشق از احمد شاملو

شعر عشق از احمد شاملو


زیباترین حرفت را بگو

شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند

ترانه یی بی هوده می خوانید

چرا که ترانه ی ما

ترانه ی بی هوده گی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست .

 

حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

به خاطر ِ فردای ما اگر

بر ماش منتی ست ؛

چرا که عشق

خود فرداست

خود همیشه است .

۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

شعر امروز صبرم تمام شد از احمدرضا احمدی

شعر امروز صبرم تمام شد از احمدرضا احمدی 


امروز صبرم تمام شد 

توانستم دو گل را

از بوته های شمعدانی جدا کنم

دو گل را از بوته های شمعدانی جدا کردم

در لابلای صفحات کتاب گذاشتم

تا برای پیری ام اندوخته باشد 

این صفحات کتاب با عقاید کهنه و پوسیده

در پیری به من کمکی نخواهد کرد 


در پیری فقط امیدم 

به این دو گل شمعدانی است 

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۴۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

ترانه آبی از احمد شاملو

ترانه آبی از احمد شاملو :



قیلوله ناگزیر


در طاق طاقی ِ حوضخانه،


                         تا سالها بعد


                                       آبی را


                                        مفهومی از وطن دهد.

امیر زاده ای تنها


       با تکرار ِ چشمهای بادام ِ تلخش


                     در هزار آئینه شش گوش ِ کاشی.


لالای نجوا وار ِ فـّواره ای خُرد


که بر وقفه ی خواب آلوده ی  اطلسی ها


                                                  می گذشت


           تا سالها بعد


                        آبی را


                             مفهومی ناآگاه از وطن دهد.

امیر زاده ای تنها


     با تکرار چشمهای بادام تلخش


          در هزار آئینه شش گوش کاشی.

روز


   بر نوک پنجه می گذشت


           از نیزه های سوزان نقره 


                          به کج ترین سایه،


   تا سالها بعد


        تکـّرر آبی را


                  عاشقانه


            مفهومی از وطن دهد .


طاق طاقی های قیلوله


   و نجوای خواب آلوده فــّواره ئی مردد


                     بر سکوت اطلسی های تشنه،


     و تکرار ِ نا باورِ هزاران بادام ِتلخ


                   در هزار آئینه شش گوش کاشی


سالها بعد


سالها بعد


   به نیمروزی گرم


                   ناگاه


                    خاطره دور دست ِ حوضخانه.


   آه امیر زاده کاشی ها


                            با اشکهای آبی ات . . . !

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

برای چه زیباست شب

شعر برای چه زیباست شب از احمد شاملو


اگر که بیهده زیباست شب

برای چه زیباست

 شب

برای که زیباست ؟ ــ

شب و

            رود ِ بی انحنای ستاره گان

که سرد می گذرد .

و سوگواران ِ دراز گیسو

                        بر دو جانب ِ رود

یاد آورد ِ کدام خاطره را

با قصیده ی نفس گیر ِ غوکان

 تعزیتی می کنند

به هنگامی که هر سپیده

به صدای هم آواز ِ دوازده گلوله

سوراخ

می شود ؟

اگر که بیهده زیباست شب

برای که زیباست شب

برای چه زیباست ؟

 

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

شعر امیدهای ناممکن از احمد رضا احمدی

شعر امیدهای ناممکن از احمد رضا احمدی :


ما امیدی نداریم

که باد شکوفه‌های سیب را

برای ما به ارمغان بیاورد

دانسته‌ایم

بدون شکوفه‌های سیب

بدون حرمان‌های زودرس

می‌توان

زندگی کرد

هرچه برای ما محبوب شد

در یخبندان شب

شکست

من بر باد نرفتم

اما خیابان‌های پاریس

باران‌های پاریس

آن تلویزیون سیاه و سفید

در مدخل مسافرخانه

که فیلم رؤیای شیرین

رنه کلر را نشان

می‌داد

مرا به آتش می‌کشد

چاره چیست

آیا باید فراموش

کرد

یا باید در شفافیت آب‌های ناممکن

به دنبال عکسش بود

که هنوز خنجری را که در سینه‌ی من

به یادگار گذاشته است

در سینه‌ی من مانده است

گاهی از جراحت خنجرش

از خواب می‌پرم

خیال می‌کنم

می‌خواهند مرا

به زور سوار آمبولانس

کنند

راستی نجات در چیست

در فراموشی

در خیرگی به شمع‌هایی که به پایان

می‌رسند

به یاد آوردن کافه‌های

جوانی در تهران، لندن، ژنو

نیویورک، بیروت

که با حضور زنان

تا بی‌نهایت وسعت

پیدا می‌کردند

و آینه‌هایی که جوانی مرا

نشان می‌دادند

پس

فراموشی است

فراموشی خواهد بود

ساده و حرمان‌زده

در باران مانده‌ام

فراموشی را به تنهایی

با خودم تکرار می‌کنم 

۱۵ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات

اگر تنها بتوان گریست

احمد شاملو


اکنون زمان گریستن است ،

اگر تنها بتوان گریست یا به رازداری دامان تو اعتمادی اگر بتوان داشت 

با این همه به زندان من بیا 

که تنها دریچه اش به حیاط دیوانه خانه می گشاید ...



شعری دیگر از زنده یاد احمد شاملو:


آیا تلاش من یکسر بر سر آن بود 

 تا ناقوس مرگ خود را پر صداتر به نوا آورم!




مشاهده ی سایر اشعار احمد شاملو

۱۵ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شعر و ادبیات