شعر خروس سن میکله از آزیتا قهرمان :
توی نقاشی شاگال سوار یک خروس خوشگل شدم
نوکش را بوسیدم گردنش را چسبیدم عاشقانه و رکاب زدم
توی راهسرش گرم تماشای کفش های زنانه
قوقولی قوقو با لحن آصف برخیا
خواندنِ عجایب النسا
قلاده را در آوردم
حساس بود
روی طعمِِ کنجد و نبات
تفاوت سعد و نحس
قورباغه ها
با دیس پلو
بحث فلسفی میکرد
تمام زن ها یک مار درازند
در مضرب چهار
لیله محتاله اند
ماسه های گرمند
به به و شاخه شاخه
درخت بادامند
توی بال چپش
سوزن زدم
هی! تندتر
تاجش را چرخاندم
روشن نشد
پرو پتش را کندم
بی فایده
خروس سر به هوا خون خورده و ملنگ
چشمش به دکه های خنزر پنزری
شدم نقش هر دو
سوار و مرکب
استکان و نعلبکی
نارنج و ترنج
دورم تمام و نوبت نبود
باید فرز
پیچ اولین بهار پیاده میشدم