لوح اول (به فیروز ناجی) از بهرام اردبیلی :


همیشه رازی بزرگ 

در بشقابی سپید 

به ما تعارف می شود 


جزیره 

نگین در یاها 

مرده اند جانوران بلو ط رنگ 

و در مه و دو د کوهساران 

تپه یی بر من معلوم است 


رازی بزرگ 

از دُم این ماهی ی در آب 

جدا می شود 

تمام عالمیان بر من معلوم است 

و رفتار نگین 

که همه ی معلومان را سبز می کند و 

در خود می تند 


آبها 

راز بزرگ ما 

و تو در گلوی آب 

خفته می میری